خیس باران
هیچ اگر سایه پذیرد من همان سایه هیچم
>

 سلام

بعضی از دوستای بهنام جونم  نظر گذاشتن که مرگ بهنام شوخی هست یا بهنام سر کارشون گذاشته

 اما نه نمیدونم به چی اعتقاد دارین به همون اعتقادتون قسم به همون چیزی که میپرستیم قسم راسته راسته

 دوستای بهنام میدونن ماجرارو اینارو واسه کسایی نوشتم که فک میکنن شوخیه

 خدا حافظ همتون



+ تاريخ  دو شنبه 9 آبان 1390برچسب:,ساعت 21:41  نويسنده بهنام 

حرف های با حال

...پریدن باور پرنده ای است که به پرواز می اندیشد وگر نه دلیل پرواز پر نیست...

....مرد زندانی می خندید ،شاید به زندانی بودن خویش

شاید هم به آزاد بودن ما...

راستی زندان کدام سوی میله هاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

....چقدر عاقلند آنهای که در عشق احمقند....

 

 



+ تاريخ  دو شنبه 20 تير 1390برچسب:,ساعت 20:18  نويسنده بهنام 

محاکمه

چه تلخ محاکمه میشوند پاییز و زمستان...

که برای جان دادن به درخت جان میدهند

و چه ناعادلانه کمی آن طرف تر همه چیز به اسم بهار تمام میشود..........



+ تاريخ  دو شنبه 20 تير 1390برچسب:,ساعت 20:11  نويسنده بهنام 

درد دل با خدا

گفتم : خدایا از همه دلگیرم

گفت : حتی از من؟

گفتم: خدایا دلم را ربودند

گفت: پیش از من؟

گفتم: خدایا چقد دوری؟

گفت: تو یا من؟

گفتم: خدایا تنهاترینم

گفت: پس من؟

گفتم: خدایا کمک خواستم

گفت:غیر از من

گفتم: خدایا دوستت دارم

گفت: بیشتر از من



+ تاريخ  دو شنبه 20 تير 1390برچسب:,ساعت 19:56  نويسنده بهنام 

سر مشق آب و بابا

سر مشق های آب بابا یادمان رفت....

       رسم نوشتن با قلم ها یادمان رفتن....

گل کردن لبخندهای همکلاسی....

       در یک نگاه ساده اما یادمان رفت....

 ترس از معلم حل تمرین پای تخته....

       آن زنگهای بی کلک را یادمان رفت....

راه فرار از مشق های توی خانه....

       ای وای ننوشتیم آقا ،یادمان رفت...

 آنروز ها را آنقدر شوخی گرفتیم....

       جدییت تصمیم کبری یادمان رفت....

شعر خدای مهربان را حفظ کردیم....

       یادش بخیر اما خدارا یادمان رفت....

در گوشمان خواندند رسم آدمیت....

       آن حرف ها را زود اما یادمان رفت....

فردا چکاره میشوی موضوع انشا....

       ساده نوشتیم آنقدر تا یادمان رفت....

دیروز تکلیف آب بابا بود و خط خورد ....

      تکلیف فردا آب بابا یادمان رفت....



+ تاريخ  پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:,ساعت 18:4  نويسنده بهنام 

شبح عشق

 

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم

          چند وقت است که به تو می ا ندیشم

به تو  آری به تو یعنی به همان منظر دور

           به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور

به همان سایه همان وهم همان تصویری

           که سراغش  ز  غزلهای خودم میگیری

به همان زل زدن  از فاصله دور به هم

            یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم

به تبسم به تکلم به دل آرایی تو

             به خموشی به تماشا به شکیبایی تو

به نفس های تو درسایه سنگین سکوت

             به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت

شبحی چند شب است آفت جانم شده است

              اول نام کسی ورد زبانم شده است

یک نفر ساده چنان ساده که از سادگیش

              میشود یک شبه پی برد به دلدادگیش

ای بیرنگ تر از آینه یک لحظه بایست

              راستی این شبح هر شبه ؛ تصویر تو نیست

اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست

              پس چرا رنگ تو و آینه انقدر یکیست

حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش

               عاشقی جرم قشنگیست به انکار مکوش

آری آن سایه که شب آفت جانم شده  

               آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود

آن الفبای دبستانی دلخواه تویی

                عشق من آن شبح شاد شبانگاه  تویی



+ تاريخ  پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:,ساعت 17:41  نويسنده بهنام 

خداحافظ

 

شبيه برگ پاييزي ، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ، ولي هرگز نخواهي رفت از يادم
خداحافظ ، و اين يعني در اندوه تو مي ميرم
در اين تنهايي مطلق ، که مي بندد به زنجيرم
و بي تو لحظه اي حتي دلم طاقت نمي آرد
و برف نا اميدي بر سرم يکريز مي بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگي هايم ؟
چگونه مي روي با اينکه مي داني چه تنهايم ؟
خداحافظ ، تو اي همپاي شب هاي غزل خواني
خداحافظ ، به پايان آمد اين ديدار پنهاني
خداحافظ ، بدون تو گمان کردي که مي مانم
خداحافظ ، بدون من يقين دارم که مي ماني !!!



+ تاريخ  دو شنبه 13 تير 1390برچسب:,ساعت 20:16  نويسنده بهنام 

او که رفته

 

از او که رفته نبايد رنجشي به دل گرفت

آنکه دوستش داريم همه گونه حقي بر ما دارد

حتي حق آنکه ديگر دوستمان  نداشته باشد

نمي توان از او رنجشي به دل گرفت

بلکه بايد تنها از خود رنجيد

 

که چرا بايد آنقدر شايسته ي محبت نباشيم که دوست ما را ترک کند ...


و اين خود دردي کشنده است ...


 

 



+ تاريخ  دو شنبه 13 تير 1390برچسب:,ساعت 20:13  نويسنده بهنام 

به یادتم

به كه پيغام دهم؛ به شب مانده به راه يا به انبوه كلاغان سياه

به پرستو كه سفر ميكند از سردي فصل

يا به مرغان نكوچيده شهر

به كه پيغام  دهم كه به يادت هستم.............



+ تاريخ  یک شنبه 12 تير 1390برچسب:,ساعت 20:40  نويسنده بهنام 

کلاغ

كلاغ ها گرچه سياهند و آوازشان خوش نيست ، اما آنقدر با وفايند كه شاخه هاي خشك درختان را در فصل زمستان تنها نميگذارند...........



+ تاريخ  یک شنبه 12 تير 1390برچسب:,ساعت 20:36  نويسنده بهنام 

درباره من


خداحافظ تمام بودنم

درباره من

home
email
posts
Profile
designer


پيوندهاي روزانه

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
all link

آرشيو


آبان 1390
تير 1390
فروردين 1390

نويسنده


بهنام

پيوندها


without A soul
***مائده خانم***
بهنام
مهسا
امیر
همراز
فکر منفی.اشک9.
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان خیس باران و آدرس khisebaran.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب وبلاگ

طراح





ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 106
بازدید کل : 32842
تعداد مطالب : 13
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1



ساخت كد صوتی آنلاين

Love Icons Love Icons Love Icons Love Icons

RSS